دریای لب خموشم و طغیانم آرزوست

ساخت وبلاگ

به استقبال غزل مولوی «بگشای لب که قند فراوانم آرزوست»

من گُرد پای بسته و میدانم آرزوست
دریای لب خموشم و طغیانم آرزوست
در چنبر شکیب فروکاست جان من
بال و پری به عرصه جولانم آرزوست
بس دیر شد ملال زمستان انتظار
غوغای رنگ خیز بهارانم آرزوست
آن دم به اوج بر سر بازارهای شهر
آن نغمه به جان شده پنهانم آرزوست
فرسودم از سرشک خود و شامگاه درد
صبح نجات و چهره خندانم آرزوست
در ریگزار تفته، لبان چاک از عطش
آهنگی از نوازش بارانم آرزوست
بس عُقده بسته رَنگ در اعماق سینه ها
اینک گره گشایی طوفانم آرزوست
روزی که بشکفد گل جان پرور مراد
در مرغزار خرم ایرانم آرزوست

می‌توان آیا به دل دستور داد؟...
ما را در سایت می‌توان آیا به دل دستور داد؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mohammadmozafarinia بازدید : 285 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 21:42